محل تبلیغات شما

بعد از بهتر شدنم

نه شیش تا پازل هزار تیکه ای که چیدم نه ماراتن سریالی که شروع کردم نه شماره های اخر مجله های مورد علاقه م و نه پادکست های همیشگیم هیچ کدوم کار نکردن.

موفق نشدم باور کنم عیدی تو راهه.نتونستم با پلی لیست مرتضی م همخونی کنم یا حتی سبزه سبز کنم.تلاشم واسه فرار کردن از شرایط واسم انقدر رقت انگیز به نظر رسیدکه بالاخره تصمیم گرفتم غمی که تو دلمه رو اونجور که هست حسش کنم.خالص از تلقین و سانسور.

برای خودم مینویسم که یادم بمونه دهه های هستن که اتفاقی توشون نمی افته و در عین حال سالی میتونه بگذره که به اندازه ی یه دهه داستان همراهش داشته باشه.این چند وقت فقط.یکم زیاد بودن برات و حق داشتی برای این اختتامیه کلافه باشی.تمام حق دنیارو.بیا اسمشو یه استراحت کوچولو بزاریم و خستگی در کنیم هان ؟خودت میدونی که چه قدر کار داریم مگه نه ؟میدونی.طولانیش نکن.

نقطه ی امن گوشه ی ذهن تو چه شکلیه ؟

اعجاز کلاس های آیلاند

نوشته شده در روز چهل و ششم

کنم ,های ,کار ,یه ,دهه ,حق ,اندازه ی ,ی یه ,یه دهه ,دهه داستان ,به اندازه

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

javadyasemi 19Aban